نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:, توسط شهرام درویش |

 

ديريست

مزرعه ي آفتاب گردان

سر به زيرند و سوگوار

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:, توسط شهرام درویش |

مانده ام

تنها و تکیده

به شاخه ای

تا رستاخیز را انکار کنم.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:, توسط شهرام درویش |

ای که  در  سینه ی خود  جام  جهان بین داری

خبر از عاشق برگشته ی از دین داری؟

 

تو به میخانه فراخوانی و محراب مرا

شده از خویش بپرسی که چه آیین داری؟



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 7 خرداد 1393برچسب:شعر, توسط شهرام درویش |

كمان شكسته به كارت نمي آيد

كه راضي نمي شوي

به گسستن ابرو ؟

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:شعر, توسط شهرام درویش |

 

 

سمند راهواری

تازد و از او به جا ماند

غبار بر پهن دشتی تا که بنگارد از آن پیغمبران صلح

همان هایی که بر اقلیم مشتی شب زده

گامی نهند از نور و از باور

همان هایی که گاه حادثه

گامی فراتر می نهند از خود

که سینه هایشان

آماج تیر و ترکش دشمن شود شاید

درنگی افکند

بر تازش مشتی پلشت اهرمن باطن

شهرام درویش

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 1 خرداد 1393برچسب:شعر, توسط شهرام درویش |

از روز ازل بغض شده همزادم

خون خورده و میخورد دل ناشادم

 

شاید که تو بشنوی صدایی از سنگ

از من نشود که بشنوی فریادم

شهرام درویش

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.